افسردگي

افسردگي بزرگترين و شايع ترين بيماري رواني قرن حاضر و در واقع از اولين اختلالات رواني است كه از دير باز مورد توجه پزشكان بوده است.

شيوع افسردگي در خانم ها بيشتر از آقايان است. در واقع احتمال افسردگي و بستري در بيمارستان ها براي خانم ها دو برابر آقايان است. بايد توجه داشت كه افسردگي با حالت غمگيني يا غم زدگي معمولي متفاوت است. در زندگي هركس ممكن است موقعيت هايي بوجود آيد كه موجب تاثرات رواني و غم و غصه دروني گردد . اما اين حالت موقت خواهد بود. حالت غم زدگي با آشفتگي واقعي رواني و كاهش يا از دست دادن هدف ها و كمرنگ شدن نگرش هاي حياتي و معيارهاي ارزشي در زندگي فردي و اجتماعي همراه نمي باشد.

افسردگي يك واكنش رواني زيستي در برابر فشارها و استرس هاي حياتي است و شدت واكنش هركس در مقابل استرس بستگي به شخصيت وي دارد. افسردگی اختلالی است که بر تفکر، خلق، احساسات، رفتار و سلامت جسمی شخص تأثير می گذارد افسردگی يک اختلال پزشکی با زمينه شيميايی يا زيست شناسی است .

علايم و نشانه ها

  • از دست دادن علاقه به امور روزمره طبيعي
  • خلق افسرده
  • اختلالات خواب
  • اختلال در فکر کردن يا متمرکز شدن
  • کاهش وزن يا وزن گيری قابل توجه
  • پرخاشگری يا کاهش حرکات بدن
  • خستگی
  • اعتماد به نفس پايين
  • کاهش علاقه به فعاليت جنسی
  • افکار مرگ

انواع اصلی افسردگی:

  • افسردگی اساسی

اين نوع از اختلال خلق بيش از دو هفته پايدار می ماند. نشانه ها می تواند شامل : احساس عظيم غم و سوگ، از دست دادن علاقه و خوشحالی در فعاليتهايی که معمولاً برايتان لذتبخش است و احساس گناه و بی ارزشی باشد. اين نوع افسردگی می تواند باعث کم خوابی، تغيير اشتها، خستگی شديد و مشکل شدن تمرکز شود. افسردگی شديد می تواند خطر خودکشی را افزايش دهد.

  • ديستايمی Dysthymia

نوع خفيف تر اما مداوم تر افسردگی است. اين نوع حداقل دو سال و اغلب بيش از 5 سال دوام می آورد. علايم و نشانه ها معمولاً ناتوان کننده نيستند و دوره های ديس تايمی می تواند با دوره های کوتاه مدت احساس طبيعی بودن جا به جا شود. ابتلا به ديس تايمی شما را در خطر بيشتر برای افسردگی اساسی قرار می دهد .

  • اختلالات تطابقی

اگر فردی که محبوب شماست فوت کند، شغلتان را از دست بدهيد يا تشخيص سرطان برای شما گذاشته شود بسيار طبيعی است که احساس فشار، غم، عصبانيت يا لبريز شدن کنيد. در نهايت بسياری افراد با پايان استرسهای زندگی به حالت اوليه باز می گردند. اما بعضی خير، اين چيزی است که بنام اختلال تطابقی خوانده می شود. زمانی که پاسخ شما به يک حادثه يا واقعيت پراسترس باعث ايجاد علائم افسرگی می شود . بعضی افراد در پاسخ به يک حادثه منفرد دچار اختلال تطابقی می شوند. به نظر می رسد اين مشکل در ديگران از ترکيبی از عوامل استرس زا ریشه دارد. اختلال تطابقی می تواند حاد باشد ( کمتر از 6 ماه دوام بياورد ) يا مزمن باشد ( به مدت طولانی تری باقی بماند ).

  • اختلالات دو قطبی

داشتن دوره های عود کننده افسردگی و سرخوشی(مانيا = شيدايی) مشخص کننده اختلال دو قطبی است. از آنجا که اين وضعيت احساسات را در هر دو سر طيف (قطب ها) درگير می کند، اختلال دو قطبی يا اختلال  افسردگی شيدايی ناميده می شود .

شيدايی بر قضاوت اثر می کند و باعث گرفتن تصميمات غير هوشمندانه می شود. بعضی افراد مراحلی از افزايش خلاقيت و نوآوری در طی مرحله شيدايی دارند. تعداد حملات هر حمله در هر يک از قطبها ممکن است مساوی نباشد  

 بعضی افراد ممکن است چندين حمله افسردگی پيش از مرحله شيدايی داشته باشند يا بالعکس.

  • اختلالات خلقی فصلی

اختلالات خلقی فصلی شکلی از افسردگی است که به تغييرات فصل و فقدان تماس با آفتاب مربوط است. ممکن است باعث بروز سردرد، تحريک پذيری و سطح پايين انرژی شود.

بسياری افراد با افسردگی علايم اضطراب را هم نشان می دهند. اضطرابی که بعد از سن 40 سالگی ايجاد شود اغلب به افسردگی مربوط است تا يک مشکل مستقل.

علل افسردگی

هيچ علت منفردی برای افسردگی وجود ندارد. اين بيماری غالباً شکل خانوادگی دارد. کارشناسان معتقدند که يک حساسيت ژنتيکي در ترکيب با عوامل محيطی مانند استرس يا بيماری جسمی می تواند باعث ايجاد يک عدم تعادل در مواد شيميایی مغز با نام نوروترانسميترها شود که موجب افسردگی می شود. به نظر می رسد عدم تعادل بين سه نوروترانسميتر سروتونين، نوراپی نفرين و دوپامين با افسردگی مرتبط باشد.

دانشمندان کاملاً نمی دانند که چگونه عدم تعادل در نور و ترانسميترها می تواند علائم و نشانه های افسردگی را ايجاد کند. به طور قطع مشخص نيست که آيا تغييرات نوروترانسميترها علت افسردگی است يا نتيجه آن .

عواملی که با افسردگی مربوط هستند شامل موارد زير است :

  • ارث: محققين چند ژن را که ممکن است با اختلالات دو قطبی مربوط باشند را مشخص کرده اند، آنان به دنبال ژنهايی مي گردند  که با ساير اشکال افسردگی مرتبط باشند . اما همه افرادی که سابقه فاميلی افسردگی را دارند به اين اختلال دچار نمی شوند.
  • استرس: وقايع پراسترس زندگی، به ويژه از دست دادن يا تهديد به از دست دادن يک فرد محبوب با شغل می تواند محرک افسردگی باشد.
  • داروها: استفاده طولانی مدت از برخی داروها مانند داروهايی که جهت کنترل فشار خون استفاده می شوند، قرصهای خواب يا قرصهای جلوگيری از بارداری می توانند علائم افسردگی را در بعضی افراد ايجاد کنند .
  • بيماريها: ابتلا به يک بيماری مزمن، مثل بيماری قلبی، سکته مغزی، ديابت، سرطان يا آلزايمر باعث می شود که شما در خطر بيشتری برای افسردگی قرار بگيرد. مطالعات يک ارتباط ثابت نشده بين افسردگی و بيماری قلبی را نشان می دهد. افسردگی در بسياری افرادی که حمله قلبی داشته اند اتفاق می افتد. افسردگی درمان نشده می تواند شما را در خطر بيشتری برای مرگ در سالهاي اول پس از سکته قلبی قرار دهد . ابتلا به کم کاری تيروئيد حتی اگر خفيف باشد هم می تواند باعث بروز افسردگی شود.
  • شخصيت: صفات شخصيتی خاصی مانند اعتماد به نفس پايين و وابستگی شديد، بدبينی و حساسيت در برابر استرسها می تواند شما را مستعد افسردگی نمايد .
  • افسردگی پس از زايمان: احساس خفيف ناراحتی که معمولاً چند روز تا چند هفته پس از زايمان اتفاق می افتد در مادران مسئله شايعی است. در اين زمان ممکن است احساس ناراحتی، عصبانيت، اضطراب، تحريک پذيری و کاهش ظرفيت بروز کند.
  • الکل، نيکوتين و سوء استفاده از مواد: کارشناسان تصور می کردند افراد افسرده الکل، نيکوتين و داروهای تغيير دهنده خلق را به عنوان راهی برای کاهش افسردگي استفاده می کنند . اما در واقع استفاده از این مواد می تواند با افسردگی و اختلال اظطرابی مرتبط باشد.
  • رژيم غذايی: کمبودهای اسيد فوليک و ويتامين B12 می تواند باعث ايجاد نشانه های افسردگی شود. سطوح پايين هر دو ماده مغزی با پاسخ ضعيف تری به داروهای ضد افسردگی همراه هستند .

 عوامل خطر

افسردگی تمام سنين و تمام نژادها را مبتلا می کند. ميزان افسردگی در ميان افراد متأهل، بخصوص مردان متأهل و افرادی که ارتباطات طولانی مدت دارند، کمتر است. اين ميزان در بين افراد مطلقه و کسانی که تنها زندگی می کنند بيشتر است.

درمان

در درمان افسردگي مي بايست به علل اصلي ايجاد كننده پديده افسردگي توجه داشت. در هر حال آنچه مسلم است اين است كه افسردگي قابل درمان است. با استفاده از روشهاي مختلف درمان گري، دارو درماني، روان درماني، شناخت درماني و رفتار درماني مي توان به فرد مبتلا به افسردگي كمك كرد.

دارو درماني

با توجه به اينكه برخي از متخصصان معتقدند از جمله زمينه هاي ابتلا به افسردگي نقص در بيوشيمي بدن و نارسايي در تركيبات شيميايي سيستم عصبي است. مصرف برخي از داروهاي ضد افسردگي را براي كمك به بهبود وضعيت فرد افسرده موثر مي دانند. اگر چه مصرف برخي از داروهاي ضد افسردگي با نظر روان پزشك متخصص و حاذق مي تواند در تغيير وضعيت رواني افراد افسرده موثر واقع شود.

در هر حال دارو درماني به تنهايي نمي تواند وضعيت رواني و زيستي فرد افسرده را به گونه اي كه بايسته و شايسته است در جهت مطلوب تغيير دهد، مگر آنكه با روشهاي درماني ديگر از جمله رفتار درماني و شناخت درماني همراه گردد.

روان درماني

در روش روان درماني براي بهبود وضعيت فرد مبتلا به افسردگي عقيده اصلي بر اين است كه افسردگي در اثر برخي مشكلات در زندگي گذشته فرد و در روابط وي با ديگران پديدار گشته است .

برخي از روان درمانگران بر اين باورند كه افسردگي عمدتاً در نيمه وجود غم و اندوه ناهشياري است كه بر اثر محروميت هاي واقعي يا تجلي در حيات روابط بين فردي به وجود آمده است.

از همين رو در اين روش سعي مي شود با هشيار نمودن فرد نسبت به فرايندهاي ناهشيار، به وي كمك شود تا منبع اصلي غم زدگي و رنج خود را بيابد و به تدريج بر آن غالب گردد.

رفتار درماني

اين روش با تحليل دقيق رفتار فرد مبتلا به افسردگي آغاز مي گردد. در اين روش بهره گيري از مصاحبه باليني و بعضاً اجراي برخي از آزمون ها و تكميل پرسشنامه هاي خاص، شرايط و عواملي كه زمينه هاي ابتلاي فرد را به افسردگي همراه نموده است تا حدودي مشخص مي گردد. چنانچه اين روش به شيوه باليني و توسط رفتار درمانگران متخصص و مجرب اجرا  شود مي تواند بهبود وضعيت فرد افسرده تاثير قابل توجهي داشته باشد.

شناخت درماني

باور اصلي در شناخت درماني اين است كه افراد افسرده بطور ناخواسته و ناهشيار از يك سلسله باورهاي شناختي نامعقول منفي و بازدارنده برخوردارند. هدف اصلي در شناخت درمانگري اين است كه باورها و نگرشهاي فرد افسرده نسبت به خود محيط و جهان هستي به درستي تشخيص داده شود و زمينه هاي ايجاد نگرش ها و بازخوردهاي تازه، مثبت و مولد در وي فراهم گردد تا با رفتارهاي موثر خود در جهت بهبود تغيير نمايد .

توصيه هاي عمومي و عملي براي مقابله با افسردگي

بطور كلي هر روش و اقدامي كه بتواند انگيزه هاي حياتي افراد افسرده را تقويت نمايد و در آن ها ميل به تلاش ايجاد كند مي تواند كاملاً مفيد و موثر باشد . هدف اصلي شناخت درماني نيز همين است كه فرد افسرده با نگاه تازه به خود، محيط اطراف و آينده اي اميد بخش، ميل و رغبت براي حركت و تلاش متعهدانه و مولد پيدا كند .

بديهي است كه نزديكان و اطرافيان فرد افسرده مي توانند با اقدامات هدفمند و ارزشمند در بهبود وضعيت ولي نقش بسزايي داشته باشند.

  • افزايش دامنه برنامه ها و فعاليت هاي خوشايند و مطبوع
  • هر قدر محيط زندگي فرد افسرده پر نشاط و خوشايند باشد و او خود را در فضاي آرام و آرام بخش بيابد و در معرفي فعاليت هاي خوشايند قرار گرفته، زمينه مشاركت وي در اين فعاليت ها فراهم گردد. در بهبود وضعيت او موثر خواهد بود.
  • فراهم كردن زمينه بازدهي رفتار و تلاش هاي موفق آميز.
  • افزايش تجارب و فعاليت هاي موفقيت آميز شخص افسرده مي تواند انگيزه هاي تلاش او را مضاعف كند و همچنين امر زمينه سلامت رواني اش را بهتر فراهم نمايد .
  • افزايش بهتر مهارت هاي اجتماعي و روابط متقابل با ديگران .
  • تقويت فعاليت هاي گروهي و مشاركت هاي جمعي
  • تدارك سفرهاي جمعي و اردوهاي گروهي
  • آموزش روش هاي حل مسله
  • تقويت اعتماد به نفس و افزايش احساس خود ارزشمند
  • هر قدر با تاييد  و تشويق نقاط مثبت شخصيت فرد افسرده با او ارتباط برقرار كنيم و به دور از انتقاد و توقعات پي در پي و با پرهيز از زبان موعظه و نصيحت، قابليت ها و توانمندي هاي او را مورد تاكيد قرار دهيم و در اين ارتباط پايدار و مستمر باشيم، به تدريج شاهد بالا رفتن ميزان اعتماد به نفس احساس خود ارزشمندي و عزت نفس او خواهيم بود. با لطبع همين اراده وي را تقويت كرده، او به توانمدي ها و قابليت هاي خود اعتماد خواهد نمود. با تقويت اعتماد به نفس و اعتلاي احساس خود ارزشمندي، قدرت اراده و تصميم گيري براي حركت و تلاش هدفمند در وجود فرد افسرده افزايش يافته، زمينه ميل به كار و تلاش بيشتر فراهم مي گردد.
  •  

منبع: کتاب کلیات و ژنتیک بیماریهای اعصاب و روان